کنار این خیابونی که سرده

کنار این خیابونی که تنهاس

تو می‌آیی به شهر ساکت من

و میلادت سرآغاز یه رؤیاس


میون جدول و سیمان و دیوار

تو سرسختی، ولی زیبا و تردی

میون این خیابون‌های زشتی

تو تنهایی، ولی بازی رو بردی


توی این بازی بس نابرابر

هزار برگ برنده دست تو بود

صدای تو صداهامونو گم کرد

که بغض صد پرنده دست تو بود


میون سنگفرش و کاشی و کفش

تو مثل روز روشن پا گرفتی

تمام حرمت این قصه بودی

که کم‌کم، کعبه رو از ما گرفتی


خدای زندگی بودی تو ای گل!

کنار کاشی و دیوار و جدول

و من تصویر این شهری که سرده

و تو تصویر یک رؤیا، از اول


چه می‌شود؟/ غزلی عاشقانه از عیسی محمدی

آوخ ز قلب کاغذین و چشم‌های تیز/ غزلی از عیسی محمدی

پیمانه در پیمانه در پیمانه جا می‌ماند.../ غزلی از عیسی محمدی

تو ,بودی ,میون ,خدای ,دیوار ,ولی ,کنار این ,کاشی و ,و دیوار ,تو بود ,دست تو

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بماند یادگاری مجله سلامت روستای استند زیرکوه عصرِ پاییزی خررید بهترین هدیه و کادو تیم توسعه خانه عدالت ایزد منان فیلم هایی که نباید از دست بدهید وبلاگ شخصی همایون سلحشور فرد شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری کتاب گویا